خسته شدم

خسته شدم دیگه...

واقعا دیگه نمی دونم به چه زبونی بگم دست از سر من بردار....

خسته شدم دیگه... از این همه بچه بازی از اس ام اس هایی که می فرستی از تمام کارایی که می کنی خسته شدم... عزیز من اگه تو عوض شدی منم عوض شدم.....

نمی دونم چرا می خواهی خودتو گول بزنی... همه چیز بین من و تو تموم شده یک سال و نیمم از این قضیه می گذره... آب رفته به جوب بر نمی گرده.... یه بار بهت فرصت ندادم که فرصت دوباره بخوایی. صد بار بهت فرصت دادم.... آبرو و حیثیتم امید و آرزوهایی که داشتم، از همه مهمتر، اعصاب و روانم و سر این فرصت دادنا از دست دادم.... چیز دیگه ای واسم نمونده..... باور کن دیگه تو ذهنم تو قلبم تو فکرم کسی به اسم مهدی وجود نداره.... دست از سرم بردار... هر سری که زنگ می زنی یا اس ام اس میفرستی تا چند وقت به هم می ریزم دست آخرم باید برم پیش یه مشاور( اگه باور نداری دوره ی درمانم که تموم شد آدرس مرکز مشاوره رو می نویسم همینجا.... خواستی می تونی یه سر بری ببینی تو پروندم چه خبره !).... تو خودت نمی دونی با من چیکار می کنی وقتی به قول خودت می خواهی حالم و به پرسی.... ببین چقد کارت مسخره و بی معنیه که صدای ژیلا هم در اومده...

با این احوال پرسی های مسخرات باید تا چند وقت به زمین و زمان جواب بدم....

مهدی تو رو به حرمت روزایی که با هم بودیم بی خیال شیدا شو.... 

دلم به یه چیز خوشه نخواه که از دستش بدم... خواهش می کنم..... زندگیم داره قشنگ می شه از بینش نبر...

وقتی فهمیدم دیگه مال من نیستی سراغت و نگرفتم... یادته که؟!!
برای هزارمین بار ازت خواهش می کنم دست از سرم بردااااااااار.... من دیگه نمی تونم مال تو باشم.....

ولم کن خواهش می کنم..... نه می خوام خبری ازت داشته باشم نه نشونی

اگه اومدم اینجا نوشتم و حاضر شدم هزار نفر بفهمن که شیدا چشه فقط بخاطر اینه که می دونم هر از گاهی می آیی سر می زنی....

اینکارم دیگه نکن