شوریده

هرچی که بشه

شوریده

هرچی که بشه

خداحافظی واقعی!

دوستای گلم، سلام
امروز اومدم واسه ی همیشه ی همیشه ازتون خداحافظی کنم. یه روزی به یکی از دوستام که می خواست وبلاگشو ول کنه و بره گفتم که وبلاگ برای ماهایی که وبلاگ می نویسیم حکم بچه رو داره و هیچ پدر مادری بچه اشو تنها نمیذاره... اعتراف می کنم که اونروز عین تمام مامانای مهربون دنیا به همه چیز فکر می کردم الا مردن بچه م!
خیلی طول کشید تا شوریده رو به ثمر برشونم... هنوز خیلی کم و کسری داره اما بازم عین تمام مامانای مهربون دنیا بچه ی من بهترینه!
بچه ی من و کشتن! الانم داره نفسای آخرشو می کشه.... برام اصلا راحت نیست که دیگه نبینمش اما جسد بو می گیره... بوی تعفن!
و اما تو مهدی!
بر عس تمام روزا ایندفعه شدیدا دعا می کنم بیایی اینجا و آخرین پستمم بخونی
عین همیشه با خودخواهیی که تو وجودت بیداد میکنه باعث شده یه بار دیگه کاری و بکنم که دوست ندارم...
من اون دختر 19 ساله نیستم که یه روزی در عین صداقت و سادگی گول تورو خورد... من یه زن 22_3 ساله هستم که اندازه ی خودم،بلکه بیشتر از شبا روزایی که داشتم درس گرفتم و چم و خم زندگی رو از بر شدم...دیگه حنای تو یکی برام رنگی نداره....
هنوز که هنوزه دارم از بابا بابت با تو بودن زخم زبون می شنوم... هنوز که هنوزه نمی تونم یه رابط ی خوب باهاش داشته باشم... بابایی که یه روز براش یه بت بودم و تو باعث شدی عین یه اشک از چشمش بیافتم... این عین حرفشه ! حرفی که دو ساله داره من و از بین می بره...
خیلی جالب که ادعات می شه عوض شدی... به همون خدایی که اون بالاس و تو همیشه ادعا می کردی قبولش داری قسم می خورم که سر سوزنی فرق نکردی... اگه عوض شده بودی حد اقل یاد می گرفتی برای حرف خودت ارزش قائل شی و وقتی می گی این آخرین بارییه برات پیغام می ذارم، واقعا آخرین بارت باشه...
بهت گفتم حلال اما واست شرط گذاشتم... دیگه دور و بر من آفتابی نشی... غیر از این بود؟ من چه بدیی بهت کردم که باید اینقدر اذیت شم؟! بابا به خدا واسه خودم بودن جرمی نست که اینهمه عذاب داشته باشه...
در هر صورت من حاظر نیستم حتی بک لحظه همو ببینیم... نه بخاطر اینکه تو بدی، واسه خاطر اینکه از 1سال و 9 ماه پیش مهدی و خاطراتش برای من مرد... خاطره هایی که همیشه وانمود می کردم قشنگن و هیچ وقت برام قشنگ نبودن....
برای من از خورد شدن شخصیت هیچی نگو.... این تویی که شخصیت خودتو بقیه رو می بری زیر سوال...
در هر صورت تا چند روز دیگه شوریده می میره و این تویی که دستت و رو حلقومش گذاشتی و داری خفه اش می کنی... مثل همون روزی که با من اینکارو کردی.... تو ماشین... یادته؟!
انتظار نداشته باش ذره ای تو وجودم بهت احساس خوب داشته باشم...

دوست جونای خوبم... با اینکه اصلا دلم نمیآد برم... ولی خداحافظ مواظب خودتون باشید...
تورو خدا دعام کنید

ببینم یعنی واقعا کسی نمی خواست تولد من و تبریک بگه.....؟

ای بابا امان از بی کسی     

چه هیجانی !

چه هیجانی !

 

می گن این طرح تا آخر تابستون هستش آره؟!

وااااای خدایا تابستون هلاک می شیم که !

 

راستی سلاااااام

من برگشتم انگاری. باید از اونایی که بازم منو یادشون نرفت یه تشکر ویژه داشته باشم.

زود زود آپ می کنم. قول میدم !!!

فاقد شرایط سنی !!

 

 

آدم بعضی وقتا می مونه چکار کنه....

زندگی سخته انگاری....نه؟!  نظر شما چیه؟!

آقا ! یکی اگه مثل من بخواد رو پای خودش واسته، چیکار باید بکنه؟!

خیلی مسخره اس ! امروز زنگ زدم آموزشگاه، ببینم جذب مدرس دارن یا نه...

خانومه همچینی گفت " شما فاقد شرایط سنی هستید" به خودم شک کردم !!! یعنی واقعا هنوز بچه ام؟! نگاه کن چجوری می زنن تو ذوق آدم !!

رنگین کمان صبح پرند....

رنگین کمان صبح پرند....

 

پایین،سمت چپ،یه رنگین کمان خیلی نازه که اینجا تو عکس رنگین کمانش خیلی واضح نیست اما خیلی ناز بود....

به شبنم قول دادم بذارمش تو وبلاگم....

عیدتون مبارک

   سلاااام

 

   خوبید؟!
  یه کم دیره اما بازم عیدتون مبارک ...

  راستش این چند روزه  نبودم....

   شوخی شوخی یه مسافرت جدی داشتم....جاتون خالی چه هوایی بود کنار دریا... بالا تو جنگل....

 

  رفتم پیش نی نی... اگه بدونید چه بزرگ شده...! چقدر ناز شده... خیلی شیرین شده...

الان که دارم می نویسم یه دنیا دلم براش تنگ شده....

 

اینم عکسای نی نی ماااا!

 

تمام روزایی که نبودم !!

 

 

        دلم می خواد از اونروز اولی که از اینجا رفتم و بشینم تعریف کنم، اما نمی شه یه چیزایی هست که آدما نمی تونن بگن و جاشون فقط فقط تو دلاشونه.... درسته، من برای خودم می نویسم و همه ی شما لطف می کنید و به حرفام گوش میدید اما خیلی وقتا آدم دلش نمی خواد بعضی حرفا و کارا رو دوباره حتی با خودش مرور کنه.... مگه نه؟

خوب اولین چیزی که باید بگم اینه که نی نی خیلی زشت بود! البته اون موقعی که 10_12 روزش بود، یه ماه بعدش که دوباره دیدمش خیلی بهتر شده بود.

     بعدش این که این سری آخری که رفتم شمال خیلی خوش گذشت جای همه اتون رو یه عالمه خالی کردم...

دیگه......دیگه اینکه تمام  واحدهای این ترم و پاس کردم.... دیگه چیکار کردم؟!!

آهان یادم افتاد....! فکر کنم 9ام بود !! آره پنجشنبه،9/شهریور رفتم کنسرت رضا صادقی.... اونقدر خوب بود که واقعا هرچی بگم کم گفتم... فقط اونایی که رفتن می دونن چقدر خوب بود... یکی مثلا مثل محیا، خبر دارم رفتی، تازشم شیرینی قبولیت یادت نره....!

اینم عکسای نی نی زشته !

arghavan

ببینید دستش اصلا تو دست من معلوم نیست..... آخیییییییییی نی نی دلم برات تنگ شده !

dast

این یکی تیتر نداره !!

سلام

 

امروزم امتحان داشتم.. چرا تموم نمی شن و نمی دونم!؟ این یکی هم مثل بقیه 90% به کرم استاد و دعای خیر مامان بابام و مهربونی خدا بستگی داره !

وای اگه بدونید چقدر دلم واسه نوشتن تنگ شده !!

امروز اومدم بگم یه چند روزی می خوام برم تعطیلات تابستونی.... احتمالا پنجشنبه می خواییم بریم شمال نی نی رو ببینیم. بعدشم که....

خلاصه یه چند روزی واقعا می رم مرخصی...

با همه تونم مواظب خودتون باشید .. دلم خیلی برای اینجا تنگ می شه...

برامم دعا کنید

 

 

                                             تا بعد

نی نی تولدت مبارک

 

این چند روزه امتحانا حسابی وقتم و گرفته... اصلا وقت نوشتن ندارم.

الآنم فقط اومدم بگم نی نی تولدت مبارک..... هیپ هیپ هوراااااااا..... بالاخره منم  دختر عمه شدم ....  خدا کنه به من بری و عین خود خودم بشی !!!

قشنگه نه؟

می بینید چقدر قشنگه ؟!  یه گل تو دل کویر...

این عکس و یه روز که داشتیم می رفتم دانشگاه گرفتیم.. یادته شبنم؟